نویسنده: حسین خنیفر




 
«به جوان فقط نگویید جوان، بلکه بگویید جهان»(1)
واژه جوان در لغت تداعی کننده توانایی، بالندگی، اقتدار، سلامتی، شادابی، سرور، سرزندگی، حرکت، فعالیت، جنب وجوش، خروش، جوشش، صداقت، احساسات و قطاری ازاین واژه های زنده است. شاید بد نباشد بدانیم در دنیای واژه ها سه دسته داریم که فرصت جوانی(2) را تعریف می کنند:
الف-واژه های زنده و (بالنده)؛ مثل جوان، بهار، آب، روان، توفیق، رشد، پیروزی، عزت، افتخار، محبت، محبوبیت، مقبولیت، مشروعیت، احترام، حرکت، شادابی و بالندگی.
ب-واژه های خنثی و(خزنده)؛ که در حقیقت نحوه استفاده از آن ها، به آن ها معنا می دهد و تلخی یا بالندگی شان را ترسیم می کند؛ مانند: روز، شب، ماشین، چوب و لباس.
ج-واژه های تلخ و (گزنده)؛ چون پیری، خستگی، بیابان، شکست، ذلت، طرد، بی احترامی، سکون، سیاهی، غم، اندوه، رکورد، پوچی، بی انگیزگی، سربار، بیکار وبیمار.
برخی روان شناسان، مانند وین دایر وفرانکل و مورفی، معتقدند کاربرد هر چه بیش تر یا باورمندی هرچه بالاتر به واژه هایی مانند مجموعه واژگان زنده و بالنده فوق بر روان آدمی اثر مثبت و فوق العاده می گذارد و در صورت باور و استفاده هر چه بیش تر از این واژه ها، آدمی به مرحله همزیستی، همنوایی یا هم شکلی با این واژه ها دست می یابد و خود نیز در دل آنها تجسم می یابد. از طرف دیگر، چنانچه فردی همواره با واژه های تلخ و گزنده و بازدارنده سروکار داشته باشد و باور کند که زندگی بیابانی است ذلت بار، که او در سیاهی آن غم می کارد و اندوه درو می کند، رو به مرزهای پوچی پیر می شود و در یک طرد بزرگ از تمام توفیقات به یک بیمار تمام عیار تبدیل می شود، کم کم و بعد از گذشت مدتی از زمان همان می شود که می اندیشد؛ چرا که به قول روان شناس معاصر شاگتی گواین:«تو همانی که می اندیشی.»(3)
حال اگر با اندیشه های مثبت و واژگان زنده سروکار داریم، بالنده می شویم. و اگر با افکار پوچ و تلخ و واژگان گزنده سروکار داشته باشیم، پژمرده می شویم.
جوانی درحقیقت دورانی از عمر است که از فرصت ها و توان ها آکنده می نماید؛ یعنی اوج توانمندی های انسان در این سنین می گذرد. از این رو، حضرت رسول(ص)، پیامبر رحمت و محبت، می فرماید: «علیکم بالشباب لانهم ارق افئدة؛(4) بر شما باد به جوانان {و توجه بیشتر به آنها} زیرا احساسات رقیق و قلب های حساس دارند.»
جامعه ایرانی در طول تاریخ و در بعد ارزش ها و مبانی فکری و علمی و عقیدتی نشان داده است که بهترین، سالم ترین و فداکارترین جوانان را تربیت و به دنیا عرضه داشته است.

جوان ممتاز

جوان ممتاز دارای سه بعد مهم است:
الف-مشورت کردن ب-تأمل می کند ج-با دقت انتخاب می کند.
امروزه عقیده بر آن است که اغلب موفقیت ها در دوران جوانی یا تحقق می یابد و یا مقدمات تحقق آن فراهم می گردد؛ فرضا علاقه یک جوان در دوران تحصیل به تحقیق کم کم او را با اصول و فنون پژوهش و مقاله نویسی آشنا می سازد و حتی شاید در دوران تحصیل آثار مهمی تولید کند، چه بسیار جوانانی که در زمان تحصیل از جهت پژوهش و نگارش و تحلیل به موفقیت هایی رسیده اند و همپای استادان خود ظاهر شده اند. بعضی نیز در دوران تحصیل جهت کسب تجارب و فنون و نه صرفا دانش و رموز محض می کوشند و حتی پس از فراغت از تحصیل ، این فرآیند ر ا ادامه می دهند و منشأ خدمات و تحولات بسیار می شوند. جوان ممتاز و هدفمند همواره با توکل، حرکت و با امید عمل می کند و فعالیت هایش طبق برنامه را جهت می دهد؛ چرا که به قول ادوارد دبنو:
«افراد بی برنامه و بی هدف عادت دارند آینده را تار و گذشته را مصیبت بار ببینند؛ لذا در تخریب خود تسلیم می شوند.»(5)
و به همین خاطر است که توماس کارلایل می نویسد:
«آدمی که نمی داند به کجا می رود نسبت به هر بادی که می وزد موافق است.»(6)

جوانی و یاد گیری

«آنگاه که از یادگیری بازمانید، به رشد خود پایان داده اید.»(7)
در دنیای امروز بحث آموزش مادام العمر(8)مطرح است و این امر باید برای جوانان عزیز یک باور و اساس قانونی به شمار رود. امروزه یاد گرفتن بیش از همه دوران های گذشته اهمیت دارد. در گذشته اگر انسان به دانش های محدودی مسلط بود کفایت می کرد؛ ولی در دنیای متلاطم و متحول امروز آموزش مداوم بسیار ضرورت دارد. امروزه تنها مهارت های ارزشمند فرد می تواند ضامن ادامه موفقیت و رشدش باشد. کسانی که پیوسته می آموزند و دانش و مهارت خود را افزایش می دهند، بر ارزش اجتماعی خود می افزایند. امروزه سه چیز در زندگی ما گریز ناپذیر است:
1-فرصت های محدود
2-توان های نامحدود
3-دگرگونی های معدود
جامعه های امروزی زیر بمباران های تحولات و دگرگونی قرار دارند. پس هوشمندانه ترین راه این است که در تمام طول عمر خود پیوسته بیاموزیم؛ برای همخوان شدن با وضعیت های تازه آماده شویم و به اصول زیر توجه داشته باشیم:
1-علاوه بر سخت کوشی(پشتکار)هوشمندانه تر کار کنیم.
2-موفقیت ها به مرور حاصل می شوند و چیزی که ارزش انجام شدن دارد، لازم نیست در همان گام نخست یکباره کامل گردد.
3-آنچه انگیزه آفرین است به انسان انگیزه می دهد.
4-هرگز، هرگز، هرگز به رغم فراوانی ناکامی ها و شکست ها از پای ننشینید.
5-نباید در مراحل تجربه اندوزی و یادگیری اندیشه های خوب را زندانی کنید، بکوشید آن ها را محقق سازید.
6-کار، تحصیل و تلاش و یافتن را تجربه کنید و همواره خود را غافلگیر کنید؛ چون در اوج تلاش محو فعالیت هستید و در صورت توفیق به غافلگیری خویش می رسید.
7-کار و فعالیت و یادگیری را بسیار جدی بگیرید؛ ولی با خود نرم باشید.
8-سعی کنید بزرگ بیندیشید، بزرگ عمل کنید و بزرگ باشید تا کارهای بزرگ را رقم بزنید.
9-دوران جوانی دوران کارکرد خوب است و کارکرد خوب پیامد هدف گذاری خوب است.
10-همواره آدم های فعال و توانمند انسان های متفاوتی هستند؛ چون انگیزه های متفاوتی دارند.
11-اگر در جستجوی کمال نباشیم، به برتری نمی رسیم.
12-همواره از درون خود بپرسید چگونه می توانم بهتر ظاهر شوم. این مسأله شما را به کاوش درون گسیل می کند و معجزه اینجا روی می دهد زیرا کشف و شهود را خواهید دید.

جوان و برنامه

امروزه مشاهده افرادی که همیشه خوشحال و خوش بین و موفق هستند؛ ما را به تعجب و غبطه وا می دارد. به راستی علت چیست؟ چگونه در دل برخی از انسان ها به رغم سختی و مشکلات ظاهری، روح سبز انسانیت شکوفا می شود؟ حقیقت آن است که بسیاری از مردم، به دلیل برنامه های ناقص یا غلط، همواره سرگردان یا غمگین هستند. آن ها بدون این که بخواهند، یاد گرفته اند که فقط ناراحت و ناراضی باشند و احساس شکست کنند و در واقع زندگی را بدون برنامه ریزی بگذرانند. برنامه ریزی در حقیقت به معنای پیش بینی عملیات با توجه به امکانات است تا برای رسیدن به اهداف از پیش تعیین شده، موفقیت را رقم بزنیم. نکته حائز اهمیت در برنامه ریزی خصوصا در دوران جوانی دقت و ظرافت و گزینش فرصت ها است. از این رو، «دقت و ظرافت در برنامه ریزی، از وسیله و امکانات مهم تراست.»
برنامه ریزی همواره به داشتن سه افق و دید نیازمند است؛ یعنی:
افق دورکه همان دوراندیشی است؛
افق روشن که همان آگاهی و روشن بینی است؛
و افق باز که همان دوری از تک بعدی است.
این افق ها مستلزم آگاهی و نگاه جست وجو گرانه است نه منفعل و پذیرای محض بودن. از این رو، باید نگاهی جست وجو گر به گذشته، نظری عمیق به حال و تعمقی ژرف در اطراف و نگاهی بس دوراندیش به آینده داشته باشیم. برنامه ریزی، آینده را به زمان حال می آورد. از این رو، می توانید کار را با آگاهی بیش تر در آینده رقم بزنید.
امام علی(ع) در اهمیت برنامه ریزی پیش از انجام کار می فرماید:
«کسی که بدون آگاهی به عمل می پردازد، همچون کسی است که از بیراهه می رود؛ و چنین شخصی هر چه جلوتر می رود، از سر منزل مقصود خویش بیش تر فاصله می گیرد؛ و کسی که از روی آگاهی و برنامه حرکت کند، مانند رونده راه آشکار است.»(9)
گفتنی است که پس از گذشت چهارده قرن از شخص ماندگار امیرمومنان(ع)، در غرب نیز همین مطلب مطرح است و«اچسون و گال» می نویسند:«اگر مطمئن نیستید به کجا می روید، خطررسیدن به جای دیگر را با خود همراه دارید.»(10)
جوان نیز باید این گونه باشد تا فرصت های موجود تلف نشوند و فرد بتواند با اثر بخشی، توانایی و کارآیی به اهداف زیبنده و جایگاه شایسته نائل شود. یکی از متفکران مدیریت به نام گری دسلر می نویسد:
«هر کاری که مشکل تر است، برنامه ریزی آن واجب تر می نماید.»(11)«هرچیز که به فکر آید، قابل برنامه ریزی است.»(12)
امام علی (ع)خطاب به مالک اشتر می فرماید:
«ای مالک، کارها را چنان برروزها تقسیم کن که روزانه مطابق برنامه، انجام وظیفه شود و امور بر اثر عدم انضباط و ترتیب، مختل و آشفته نماند.(13)

«جوانی یعنی فرصت موفقیت ها و اندیشه ها».

تنها چیزی که موفقیت ها وافکار عالی ما را محدود می سازد، تفکری است که به ما می گوید « نمی توانی موفق شوی». می توان هرگونه اندیشید؛ ولی باید دانست:«آن که می گوید می توانم، می تواند و آن که می گو ید نمی توانم، نمی تواند.» وقتی کسی می گوید:«فکر می کنم همیشه یک بازنده خواهم بود»، یادگیری و تلاش را کنار می گذارد، موقعیت ها را از دست می دهد، تا دیر وقت کار نمی کند وتلاش مضاعف به خرج نمی دهد وهمواره می گوید:«بی فایده» است و ناگفته پیداست که پیشگویی اش درست از کاردر می آید و موفق نمی شود؛ چون به خود تلقین می کند.
تلقین منفی دشمن موفقیت ها است؛ همان گونه که تلقین مثبت عامل پیروزی ها و موفقیت ها به شمار می آید. وقتی کسی به خود می گوید: «من موفق خواهم شد» و اضافه می کند به هرقیمتی این کار را خواهم کرد، تا هر وقت لازم باشد کار می کنم، تا آن جا که بتوانم یاد می گیرم تا جایی که نیاز باشد، تغییر می کنم. بی تردید موفق می شود. چون افکار، باور، اعتقاد و حرکتش مبنای درونی دارد؛ او در افکار بالنده و فرازین به سر می برد. وحتی شکست را حقیقت و قسمتی از حرکت به شمار می آورد. پس انسان در هر شرایط جسمی و روحی تمام موفقیت ها یا شکست های خود را مدیون افکار خویش است.

جوان و مشکلات

جوانان پیوسته با موقعیت های بزرگی مواجه می شوند که زیرکانه خود را در قالب مشکلات لاینحل از آن ها پنهان می کنند. این اندیشه گاه و بی گاه به ذهن همه خطور می کند که «چه خوب می شد اگر هیچ مشکلی وجود نمی داشت»
اساسا انسان ها برای حل مسائل و مشکلات و یافتن راه های تازه جهت حل مسائل آفریده شده اند و به نظر من:
«زندگی از جهتی مساله بزرگی است که آدمی برای حل کردن آن آفریده شده است.» مشکلات بخشی از میراث جهانند که ما را برای رهایی از خود به سوی یادگیری و تجربه می رانند. ویژگی منحصر به فرد بودن انسان، تلاش پیگر آدمی جهت تجربه اندوزی است، شما می توانید از هیچ، همه چیز بسازید، حیوانات برعکس انسان نمی توانند این گونه در صحنه حیات ظاهر شوند. انسان بودن یعنی تحمل مشکلات و همچنین عشق ورزیدن، خندیدن، گریستن، تلاش، برخاستن، به زمین خوردن و دوباره برخاستن.
از زوایه و دیدگاه کسی که مثبت فکر می کند، یک مشکل صرفا موقعیتی تازه برای یاد گرفتن است. انسان از دوران کودکی با این اندیشه بزرگ می شود. حتی نوزادان و بچه ها هم با همین فلسفه زندگی می کنند. کودک ده ماهه هر چیزی را مثل یک مبارزه می بیند، در آوردن صداهای تازه، یادگیری برداشتن اشیا، مبارزه خوردن، پرتاب اشیا و لذت پرتاب آنچه که می خورد. زندگی برای انسان یک سفرسحرآمیز توأم با اکتشاف است. بچه ها وقتی بزرگ تر می شوند، با هیجانات و احساسات بی پروا و زیبا، خود را به دامان زندگی می اندازند؛ مسابقه دوچرخه سواری، دو، بالای نردبان رفتن و پریدن و از درخت بالا رفتن و...نمودهای این احساسات زیبا است.
گاه به دلایلی این مبارزان کوچک و شجاع به بزرگسالان یا جوانانی منفعل و پیرو که انجام کوچکترین کارها برایشان به منزله مبارزه با هیولایی شکست ناپذیر است، تبدیل می شوند؛ چرا؟ شاید جواب اولیه آن این باشد که تمرین و مبارزه با مشکلات را ادامه نداده اند و مشکل را معضل لاینحل تصور کرده اند. در حالی که مشکل یک فرصت است. نباید فراموش کنیم که مشکلات دامنه ذهن ما را وسعت می بخشند. به قول هوراس:«بدبختی، نبوغ را نمایان می سازد و خوشبختی آن را می پوشاند.»(14)

جوان و اشتباهات

اشتباهات بازخورد اعمال ما هستند. اشتباهاتی که برندگان مرتکب می شوند به مراتب بیش از بازماندگان است و به این خاطر است که برنده اند؛ زیرا آن ها با تلاش و تداوم بیش تر توانسته اند بازخوردهای بیش تر دریافت کنند. اشکال کار بازندگان در این است که اشتباه را رویدادهای بزرگ و نابخشودنی تلقی می کنند و جنبه مثبت آن را در نظر نمی گیرند.

شکست ها و پیروزی ها

معمولا اشتباهات به نوعی شکست منتهی می شوند و همان طور که قبلا نیز اشاره شد، انسان توانمند شکست را قسمتی از زندگی و بخشی از پیروزی می داند. ما معمولا از شکست های خود بیش از پیروزی ها درس می گیریم؛ زیرا وقتی بازنده می شویم به فکر و تأمل و تجزیه و تحلیل و سازماندهی مجدد می پردازیم و طرح ها و تاکنیک های تازه بنا می کنیم، اما وقتی برنده می شویم فقط جشن می گیریم چیز تازه ای نمی آموزیم؛ و این خود دلیل دیگری برای گرامی داشتن اشتباهات است.

جوان و ریسک پذیری

رسیدن به هر هدفی همیشه مستلزم قبول خطر است. فردی ممکن است بگوید:نه، من ریسک نمی کنم من جانب احتیاط را رها نمی کنم». این فرد نمی فهمد، تا احتیاط افراطی را کنار نگذارد به هدف نمی رسد. احتیاط معقول همیشه مطلوب است؛ ولی احتیاط مفرط و ترس مضاعف انسان را به اهداف موعود نمی رساند. اهداف همیشه بر سر جای خود هستند و بر این کره خاکی خداوند قانونی حاکم است که رسیدن به پاداش را بهای قبول خطر تضمین می کند. جز این راه، راه دیگری وجود ندارد.

جوان و حق انتخاب

ما انسان ها حق انتخاب داریم و خداوند حکیم در قرآن کریم نیز این حق را رسما به ما داده است. انتخاب های درست، به جا، دقیق و ارزشمند حتی ما را از مقام فرشتگان بالا می برد و انتخاب های فرودین و غلط و بی ارزش ما را از حیوان هم پست تر می سازد. انتخاب حق ما است، انتخاب میان زندگی واقعی با زیستن نباتی، انتخاب شغل یک ریسک است، عبور از خیابان هم یک ریسک است، شروع یک فعالیت علمی یا حرفه و شغل و یا زندگی مشترک نیز از این مقوله است. پس باید این ریسک ها یا انتخاب ها را در زندگی تجربه کنیم؛ البته این ریسک ها و انتخاب ها باید معقول، مطلوب، دقیق و حساب شده باشد.

جوان و تعهد

جوانی دوران تعهد و تلاش متعهدانه است. جوان انسانی مسئولیت پذیر است که با عنایت به صدق و پاکی اش همیشه سرفراز میدان ها است. در قبول مسئولیت ها باید نخستین قدم را خود ما برداریم. اگر جوانیم، باید حرکت کنیم تا وقتی که در حاشیه ایستاده ایم و برای هجوم به سمت اهداف و مرزهای موفقیت آمادگی نداریم، گویا جهان در برابر ما با این نگرش ایستاده است:«خوب، مثل این که آنقدرها درباره این مسأله جدی نیست و متعهدانه جلو نیامده است هر وقت آن را جدی گرفت، به او کمک خواهیم کرد.»
از همان لحظه ای که با قاطعیت می گوییم:«من به هر قیمتی این کار را خواهم کرد، کم و بیش گام اول را به سوی همان «نبوغ و قدرت لایتناهی » برداشته ایم. هر کسی که در زندگی موفق می شود، متعهدانه تصمیم به موفق شدن گرفته است.
کوهنوردی که قله اورست را فتح کرد، یقینا به خود گفته است که «فتحش می کنم». برای وصول به اهداف باید جدی باشیم. زندگی گاندی شاهدی براین حقیقت است که حتی یک فرد کاملا در بند و اسیر در پشت میله های زندان استعمار نیز می تواند مسیر یک ملت را تغییر دهد. دیزرائیلی می نویسد:«هیچ چیز قادر به متوقف ساختن اراده انسانی که حتی زندگی خود را در گرو پیشبرد هدفش می گذارد، نیست.»(15)
مردم نیز همواره دنبال کسی هستند که تعهد و استقامتش را تحسین کنند.

جوان و تلاش

جوان پر تلاش دریای واقعی است؛ او باید با خود زمزمه کند:
برای شاد زیستن و جهانی ماندن و جهانی شدن و پا به عرصه جاودانگی گذاشتن و جاودانه شدن حرف اول و آخر تلاش است. در زندگی بسیاری از بزرگان، نوابغ، دانشمندان، سخنوران و محققان مقوله تلاش و کوشش فوق طاقت بشری جاری است. البته چون اهداف بلندی در سر می پروانند، همواره از آن لذت می برند.
پیشرفت در هر زمینه ای با تلاش میسر است. ما به تلاش نیاز داریم؛ زیرا طبیعت ما آن را «طلب» می کند؛ زیرا تلاش، امتیاز و اشتیاق انسان برای یادگیری، خودآزمایی، آزمایش و تجربه است. اشتباه اغلب مردم این جا است که تنها برای رسیدن به اهداف نهایی کار می کنند و نه برای لذت از کار کردن؛ و به همین خاطر است که وقتی به اهداف مورد نظر خود نمی رسند، دچار یأس و افسردگی می شوند.
تلاش در این جا به معنای زیاده طلبی یا غرق شدن در هرج و مرج نامحدود نیازهای تمام ناشدنی نیست. تلاش یعنی سعی در رقم زدن شروع مناسب و مراحل موفقیت جهت رسیدن به اهداف ارزشمند. اگر ما به خاطر عشق به کار و مسئولیت تلاش کنیم، دیگر مشکلی وجود نخواهد داشت. نتایج همواره فرا می رسند؛ زیرا این یک الزام است، یک «باید» است، یک قانون است، اما اگر نتایج تأخیر داشتند یا در آن زمانی که شما انتظارشان را می کشیدید از راه نرسیدند، اجازه ندهید که این مسأله تمام هفته یا سال شما را خراب کند، نتایج همیشه از راه می رسند. بیایید از همین لحظه تصمیم بگیریم به خاطر عشق به کار کردن کار کنیم و این مانند شاد بودن است یعنی یک تصمیم است. به قول جیمز ام.باری:«راز شاد زیستن، انجام دادن آنچه دوست می داریم نیست. دوست داشتن آن چیزی است که انجام می دهیم.» نیوتن می گوید: اگر من جایی رسیده ام، بر اثر کار و کوشش است.

پی نوشت ها :

1-تعبیر زیبای استاد ناصری از شعر بسیار شیوای حضرت مولی الموحدین امیرالمومنین علی (ع)که می فرماید: اتزعم انک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الاکبر.
2- Young oportionity.
3-گواین، شاگتی(1378)تو همانی که می اندیشی، تهران:(بی نا).
4-به نقل از یادداشت های روایی، حجت الاسلام استاد احمد ناصری، ص18.
5و6- همان، ص22.
7-بلانچارد، کن(1380)مدیریت بر قلب ها، ترجمه دکتر عبدالرضا رضایی نژاد.
8-When You Stop Learning. you stop growing Long life Iearning
9-نهج البلاغه، خطبه 154، ترجمه محمد دشتی.
10-بلانچارد، کن ص182.
11-دسلر، گری(1377)مبانی مدیریت، تهران: ویرایش.
12-همان.
13-دشتی، محمد(1383) ترجمه و شرح نهج البلاغه، قم: پژوهشگاه امام علی (ع).
14-متیوس، اندرو(1380) راز شاد زیستن، ترجمه وحید افضلی راد، تهران: (بی نا)
15-همان ص110.

منبع: حسین، خنیفر، (1348)، جوان در آینه جهان( مهارت های مدیریت بر خویشتن در عصر تغییر)،‌ تهران: موسسه نشر شهر، چاپ اول 1389.